دیباچه: رمان «از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم»
«همسرم که در خط پایان چشم بهراه مانده بود به سویم آمد و مبهوت پرسید: «چه شده؟» بعد هم افزود: «ولی تو هنوز قدرت زیادی داری و میدانم که خوب تمرین خواهی کرد.»
بهراستی چه اتفاقی افتاده؟ خودم هم نمیدانستم. حتا کمترین نشانهای برای یک پاسخ نمییافتم. به خودم گفتم شاید، خیلی ساده، دارم پیر میشوم. شاید هم دلیل دیگری داشته باشد، مثلاً اینکه به نکتهای مهم توجه نکرده باشم. ولی در آن لحظات هر تأملی فقط در حد یک تأمل باقی ماند، مثل باریکۀ آبی حقیر که آرام در دل خاک فرو برود.
معلم عزیزم، روزت مبارک
امروز ۱۲ اردیبهشت روز معلم است و میخواهیم به جای گفتن یک تبریک رسمی و خشک یا نوشتن یک مطلب نیمه ابتکاری و نیمه تکراری، قسمتی از داستان شیرین و ماندگار «مدیر مدرسه» به قلم جلال آلاحمد را با هم بخوانیم:
«بارندگی که شروع شد دستور دادم بخاریها را از هفت صبح بسوزانند… بچهها همیشه زود میآمدند. حتی روزهای بارانی. مثل اینکه اول آفتاب از خانه بیرونشان میکنند. یا ناهارنخورده. خیلی سعی کردم یک روز زودتر از بچهها مدرسه باشم… اما عاقبت نشد که مدرسه را خالی از نفسِ به علمآلودهی بچهها استنشاق کنم… از راه که میرسیدند دور بخاری جمع میشدند و گیوههاشان را خشک میکردند… و خیلی زود فهمیدم که ظهر در مدرسه ماندن هم مسأله کفش بود. هر که داشت نمیماند. این قاعده در مورد معلمها هم صدق میکرد. اقلاً یک پول واکس جلو بودند.
برای خواندن باقی داستان، با مهربانه در ادامه مطلب همراه باشید.
دیباچه: رمان ملکوت؛ همنشینی با غیرآدمیان
با کتاب به دوردستها سفر میکنیم، میخندیم، غصهدار میشویم و یاد میگیریم. ما برای شناخت خودمان، شناخت دیگران، برای صحبت کردن، و برای فکر کردن، نیاز داریم که بدانیم و چه همراهی بهتر از کتاب؟
از این پس در وبلاگ مهربانه بخش جدیدی به نام دیباچه داریم که در آن به معرفی کتابها میپردازیم. فرقی نمیکند کتاب در چه زمینهای باشد؛ داستانی، علمی، کسب و کار و هر چه که باشد، به آن سرک میکشیم و مفتخریم که در این ماجراجویی شما را همراه خودمان داریم. امیدواریم از این بخش لذت ببرید. همچنین اگر کتاب خوبی میشناسید، میتوانید از طریق اینستاگرام (mehrabane.ir@) یا توییتر مهربانه (mehrabane@) آن را به ما معرفی کنید.
***
ملکوت، نام رمان کوتاهی از بهرام صادقی است. ملکوت با روایت حلول جن در آقای مودت شروع میشود. داستان این کتاب در یک نشست چند ساعته نوشته شده است. این داستان بلند که اولین بار در جلسات ادبی جنگ اصفهان خوانده شد تنها اثر بلند بهرام صادقی است. فیلم ملکوت به کارگردانی خسرو هریتاش، محصول ۱۳۵۵، برداشت آزادی از این کتاب است. در ادامه مطلب میتوانید پارهای از این رمان را مطالعه کنید: